داستان 1 عشق آسمونی من امیر

ღخونهـ تنهایےღ

یه خونهـ ے تاریک با دلے که شکستهـ

داستان 1 عشق آسمونی من امیر

پارت 1

 

ما عاشق هم بودیم  وداستان عاشقیمون از یه چت رووم ساده شروع شد.کم کم به هم وابسته شده بودیم و عاشق هم.دیگه خیلی با هم راحت شده بودیم

و اس ام اس ب هم میدادیم و همه چی زندگی هم دیگه رو میدونستیم.من و امیر هر دو تقریبا هم درد بودیم و از تنهایی رنج میبردیم.خب خانواده ی امیر مثل

خانواده ی من اصلا محبت کردن رو بلد نبودن.اون هم واسه اینکه دیگه از کسی ضربه نخوره دور همه دوستاش روخط کشیده بود.خیلی تنها بود  و یجورایی

بعد خدا فقط منو داشت.البته خودش میگفت حتی خدا هم اونو فراموش کرده ولی خب بیخیال اعتقادش بود دیگه.روزا یا تو اتاق تنها موزیک گوش میداد یا خواب

بود یا پای نت بود.شبا هم میرفت رو پشت بوووم.خودش میگفت یه جایی داره که از بهشت هم بهتره و پاتوق تنهایی هاشه.شبا میفته اونجا موزیک گوش

میداد و گاهی گریه میکرد.اونجا بود بهم زنگ میزد و اس میداد.خیلی حالش خراب بود.بعداهم فهمیدم یه مریضی داره ولی نگفت چی.گاهی زنگ میزد صدای

گریش دیوونم میکرد ولی بیچاره خیلی تنها و غریب بود.یه شب اس داد گفت گلم من رو پشت بومم ماه  تقریبا کامله همه جا مهتابه.گفتم خیلی بدی تنها تنها

واسه خودت حال میکنی.اونم گفت خب فرض کن الان کنارمی و داریم به ماه نگاه میکنم.دستات تو دست من بعدش هم دیگه رو بغل کنیم.منم حسابی کیف

کرده بودم و دلم میخواست واقعی کنارش باشم.ولی اصلا به اینکه همدیگه رو ببینیم فکر نکرده بودیم.خلاصه چند هفته ای گذشت و یه شب که داشت ازاون

بالا تعریف میکرد من جوگیر شدم گفتم امیر منم میخوام یه شب اون بالا کنارت باشم.گفت فرض کن کنارمی عزیزم.منم گفتم نمیخوام فرض کنم.میخوام واقعی

کنارت باشم.

پارت2

تعجب کرده بود ولی یهو گفت فردا شب خوبه؟ هر دوداغ بودیم و قبول کردیم.پدر مادر منم مسافرت بودن منم دیگه مشکلی نداشتم وفردا اخر شب زنگ زد

گفت در خونتونم بیا پایین.گفتم نه برو سر کوچه همسایه ها نبینن.خلاصه منم تیپ زده بودم که واقعا ازنزدیک منو میبینه عاشقم بشه.ولی اصلا نه بغلم کرد

نه دست داد نه بوسم کرد.نمیدونم شاید من توقعم زیاد بوده ولی خیلی قشنگ گفت سلام عشقم خوشحالم میبینمت اماده ای که بریم؟منم تا نشستم تو

ماشین تازه به خودم گفتم دیوونه نشستی تو ماشین یه پسر .اون هم ساعت 11 شب.تو دلم غوغایی بود و ترسیده بودم.امیر رو میشناختم و میدونستم

پسر خوبیه و اهل این کارا نیست ولی خب تو عمرم دفعه اول بود سوار ماشین پسری میشدم اون هم ساعت11 شب.رفتیم تا رسیدیم خونشون.دیدم همه

چراغای خونشون خواموشه.یه خونه شیک سه طبقه بود.ولی ساختمان بلند اطرافش نبود که مزاحم دید زدن اسمون بشه .از ماشین پیاده شدیم رفتیم

درخونه رو باز کرد.رفتیم تو حیاط .همه خواب بودن.گفت من میرم توخونه تو از پله ها اروووم برو روی پشت بووم.دیگه نفسم بالا نمیومد.ولی باز یه طرف هم کیف

کرده بودم.من رفتم بالا منتظر شدم بیاد.وقتی اومد گفتم اینجاست؟اینجا که خیلی مسخرست.گفت نه گلم بیا دنبالم.حالا اسمون هم مهتاب بود کم مونده

بود یه فوضول ما رو ببینه.رفتم دنبالش.ساختمون رو دور زد از اخر پشت بووم که از ورودی پیدا نبود یه راه پله بود که میرفت کنار انتن تلوزیون.از پله هارفتیم بالا

رسیدیم بالا.دیدم یه فضایه دومتر دردومتر.یه چیزی پهن کرده بود و دوتا بالش.

پارت3

خودش دراز کشید و من مثل این مه  ومات ها داشتم نگاهش میکردم.گفت معتل چی هستی.دراز بکش دیگه.من انتظار داشتم الان بیاد بغلم کنه بوسم کنه

ولی باز اینکارو نکرد.وقتی درازکشیدم برگشت تو چشمای من نگاه کرد.اینقدر نگاه کردکه گفتم چیه امیر جان.گفت هیچی فقط خیلی دوستدارم عزیزم عاشق

نگاهتم و لپم رو بوس کرد و بعدش رفتیم سراغ اسمون.اونجا فهمیدم چه پسر پاکیه و حیا داره و خجالتی.اینقدر که کم تحویلم گرفت ومن خوشم اومد اگه

بغلم کرده بود و از اون عشق بازیا میکرد شاید خوشم نمیومد.خلاصه اون شب تموم شد و من رفتم خونه.توی عمرم هیچ وقت اونشب رو فراموش

نمیکنم.الانکه دارم واسه شما اینا رو مینویسم روی پشت بووم خونمون هستم.دو سال از اون قضیه میگذره و من بعضی شبا که دلم میگره مثل امیر میرم

روپشت بووم.راستی امیر هم کنارمه.خیلی هوا خوبه.یادته امیر اون شب بهم گفتی اون دوتا ستاره رو میبنی عزیزم؟یادته گفتی کدومشرو دوست داری.منم

گفتم کم نوره مال من پر نوره ماله تو.یادته عزیزم؟ولی مثل اون شب هوا مهتاب نیست اسمون هم نیمه ابریه.فقط بعضی ستاره ها پیدا هستن.امیرچرا هر چی

میگردم ستاره های ما نیست؟امیر یادته گفتی موندنی ترین روز اینه که با توهستم .واسه لمس داشتن تو ازهیچ کسی نمیترسم؟؟؟امیر با

توهستما!!!!میفهمی؟؟؟امیر؟امیر نیستی کنارم؟

پارت4 (اخر)

اخ یادم رفته بود.باز تو رویا غرق شدم.میترسم ازصدای گریم بازکسی بیدار بشه.دوتا پاییزه گذشته زیراسمون با قلبی سردو یخ زده توی تنهایی میمیرم شونه

های امیرم نیست.حالا وقتی شبا زیر اسمون میخوابم حس امیر رو میفهمم ولی دیگه اسمون رو دوست ندارم دیگه زیرش نمیمونم.امیرخیلی نامردی خیلی .تو

گفته بودی تنهام نمیزاری.تواون شب دستمو فشار دادی گفتی همیشه کنارت هستم.من احمق بودم که همون شب نفهمیدم اون روبیشترازمن

دوستداری.خو بحق داری و فقط یه شب با من بودی ولی با اون هر شب بودی.اره حق باتو شاید.تو اسمون رو بیشتردوست داشتی اخرش هم رفتی پیش

اون.این من بودم که بایدعشقت به اسمون رواز بین ببرم و تبدیل به عشق خودم کنم.از وقتی رفتی ستارتو تواسمون گم کردم.میخوام پیداش کنم ببینم

هنوزهم چشمک میزنه؟ولی پیداش نمیکنم.امیر تو حق نداشتی بمیری حق نداشتی..رفتی باید منم میبردی.بدکردی.بد کردی  امیر قولت رو شکستی.خسته

شدم ازبس هر شب این حرفا رو باچشمای گریون فریاد زدم.

 


نظرات شما عزیزان:

سیندرلا
ساعت20:53---1 مرداد 1392
سلام دادا خیلی قشنگ بود ولی امیر کی بود؟؟و من کی بود
پاسخ:یکی بود دیگه عزیزم.


سمر
ساعت19:04---1 مرداد 1392
عالییییییییییی بوداپم یادت نره بیای

مهسا
ساعت17:18---1 مرداد 1392
سامی اینا یعنی چی نفهمیدم جوابشو بهم بگو تو خصوصی

مهسا
ساعت17:17---1 مرداد 1392
سامی اینا یعنی چی؟؟؟ نمیفهمم بخدا؟؟ جوابشو برام خصوصی بفرست منتظرم

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





سه شنبه 1 مرداد 1387| 5:45 |AMIR| |




نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 255
تعداد نظرات : 212
تعداد آنلاین : 1




بوسه دات کام

ツکد لوگو عاشقانهツ





















ツCode style picturesツ
http://bo3e.com/wp-content/uploads/style-ax-cod.gif